درودجایتان خالی. نیستید که این آدم را ببینید؛ استاد فیزیکمان را میگویم. از آن آدمهاییست که بگیر و نگیر دارند. یعنی میبینی یک روز خیلی حالش خوب است و مینشیند برایت از برنامه کودکهایی که در قدیم دیده تعریف میکند و شعر و آواز های قدیمی را میخواند و از تاریخ برایت حرف میزند؛ یک روز هم اصلن انگار همان اول صبح از دنده چپ بیدار شده و یا شاید هم با زنش مشکلی رختخوابی داشته، تلافیاش را سرت درمیآورد. شروع میکند به غر زدن و با یک یک پسرهای کلاس جنگ و جدل لفظی راه انداختن. به این خاطر میگویم پسرها چون اصلن ذاتن علاقهی عجیبی به دخترها دارد. در اوج عصبانیتش هم یک انگولک ِ حرفی* به یکی از قشنگترین دختران کلاس میاندازد.
یک بار سرکلاسش زیاد از حد نمک میریخت. استاد را میگویم! روز خوبش بود؛ من هم دیدم بدنیست مقدار اذیتش کنم. چندبار جواب حرفهایش را با یکی دیگر از بچه ها دادیم. ناراحت شد. بعد از کلاس نگهمان داشت و تحدیدمان کرد به کمیته انضباطی و اخراج از کلاس و...! از آن آدمهاییست که وقتی میخواهد بکوبدت، تورا میگذارد سیبل و نمیگذارد جوابش را بدهی و فقط با حرفهایش بهت شلیک میکند.
چاق است و از این کمربند های دوبندی که فلسفهی اختراعش این بود که شکم را نگه دارد تا مبادا بیافتد، میبندد و تنفر عجیبی از انگلیسیها دارد و هر سری این فلک زده های بریتانیایی را با لفظ پدرسوخته خطاب قرار میدهد و چندتایی بد و بیراه نثارشان میکند.
خلاصه؛ اینها را گفتم تا برایتان بگویم استاد خل وضع و بانمکیست. از جمله نمک ریزی های امروزش این بود که دو سوال عجیب و غریب مطرح کرد. اولش پرسید اگر یک روز صبح از خواب بیدار شوی و یک نفر بیاید و به تو بگوید تمام دنیا و متعلقاتش وخودت نصف شده اید، یعنی به نصف اندازهی الانت تبدیل شده ای، از کجا میفهمی صحیح میگوید؟!!
سوال دومش هم این بود که دمای بدن مگس را چگونه اندازه میگیرند؟!!
شما بگویدد جوابش را چه بدهیم؟!