درود
راست میگفت صادق هدایت؛ آری... در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را، آهسته در انزوا میخورد و بازهم راست میگفت که این زخمها را درمانی نیست. اما فراموش کرد؛ فراموش کرد از درد ِ نمک ِ روی زخم بنویسد. فراموش کرد بنویسد برخی زخمت میزنند و روی زخمت به جای مرهم، نمک میپاشند. فراموش کرد بگوید زخمی که روح را میخورد را میشود تحمل کرد؛ با نمک روی زخم چه باید کرد؟
مرهم که نیست...
درمان ندارد...
آهسته و پیوسته عذابت میدهد...
با این نمکی که میپاشند و یا شاید خودت مجبور میشوی بپاشی چه کنیم؟!
:.:
یک/ اول میخواستم اسم وبلاگم را بگذارم زخم و نمک! منتهی قبلتر ها انگار یکنفر پیشدستی کرده بود در انتخاب این نام!
دو/ میخواستم ناشناس بیایم. انگار نشد. شناخته شدم. یعنی اینقدر ضایع بودم که زود فهمیدید کی هستم؟! :دی
سه/ به یک سری ها آدرس اینجا را دادم. دلتان خواست به بقیه هم بدهید...
چهارم/ خونه بودم این چند روز! فردا دوباره برمیگردم شیراز!
پنج/ حق نگهدارتون...