درود
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است... میچیند آن گلی که به گلستان نمونه است...
بازگشت همه به سوی اوست...
الان من داغدار میباشم! داغ عزیزی از دست رفته بر دلم نشسته است. داغی بس جگر سوز...
قلبم را اندوهناک گردانده...
همدم شبها و روزهایم را از دست دادهام... همدمی که ماهها بود تا پاسی از شب در کنارم میزیست و روزها هر قدمی که بر میداشتم در کنارم بود. لحظهای نبودش را نمیتوانستم تحمل کنم... شده بود نیمی از وجودم.
آه... آه از این روزگار که تنها دلخوشیاش گرفتن دلخوشی آدمهاست. بیمروت و بیمعرفت است... چشم ندارد ببیند کسی همدمی دارد...
آه خداااااای من...
در ساعت ۱۵ امروز، عزیزم به دیار باقی شتافت. در حالیکه در توالت خوابگاه (گلاب به روتون) مشغول انجام اعمال مربوطه بودم٬ پس از پایان کار٬ در حالی که برمیخواستم تا سیفون را بکشم٬ گوشی نازنین و عزیزتر از جانم به درون سیاهچالهی توالت شتافت و تلاشهای جمعی از اساتید خوابگاه برای بازگرداندنش بی نتیجه ماند...
:.:
۱/ دست رو دلم نذارید که دلم خونه... همین ۴ماه پیش بود که توی وبلاگ قبلیم از خریدن گوشی جدیدم خبر دادم٬ طفل چهار ماهه ام ناکام موند... هی... هی...
۲/ پیشاپیش از ابراز همدردیه کلیه ی عزیزان سپاسگذارم...
۳/ لامصب ها توالتی که ساختن، لوله اش دقیقن یک متر بود! دست که نمیرفت توش، یه میلگرد یک متری فرستادم پایین، تا رسیده به کفش. هرچی زور زدم و تلاش کردم و جماعتی حمایتم کردم، افاقه نکرد... گوشی رفت که رفت که رفت...