درود
اعصابم خوردشده بود. نارو خورده بودم. زیر آب زده بود. نامردی کرده بود. نمیخواستم کاری در برابرش کنم. سکوت اختیار کرده بودم و کردم. اما خون خونم را میخورد. برای یکی از دوستانم دردم را نوشتم. جوابم را داد:
ساکت که بمانی٬ میگذارند به حساب جواب نداشتنت. عمرن بفهمند جان میکنی تا احترامشان را نگه داری...
:.:
۱/ یک وقتهایی دلم میخواهد یک سری آدمها را جابه جا خفه کنم. حیف که قتل محسوب میشود. اگر دیه داشت٬ میکشتمشان... گور بابای ۴۰ میلیون...
۲/ یک سری پست ها را نوشته ام و چرک نویس کرده ام. کم کم رو میکنمشان. به اصطلاح پست های خوبم را گذاشته ام برای بعد. میخواهم طاقچه بالا بگذارم :دی